رده بسته. به صف ایستاده: چپ و راست صف برکشیده سپاه پیاده به پیش اندرون رزمخواه. فردوسی. کنیزکان به گرد او کشیده صف ز کرکی و نعامه و قطای او. منوچهری. نمایند در چشم من همچنانک کشیده ز شطرنج بر تخته صف. مسعودسعد. رجوع به صف و صف کشیدن شود
رده بسته. به صف ایستاده: چپ و راست صف برکشیده سپاه پیاده به پیش اندرون رزمخواه. فردوسی. کنیزکان به گرد او کشیده صف ز کرکی و نعامه و قطای او. منوچهری. نمایند در چشم من همچنانک کشیده ز شطرنج بر تخته صف. مسعودسعد. رجوع به صف و صف کشیدن شود
رده بستن. بصف ایستادن سپاه و نمازگزاران و جز آن: سپاه از دو رویه کشیدند صف همه نیزه و تیغو زوبین به کف. فردوسی. دو لشکربرابر کشیدند صف همه جانها برنهاده به کف. فردوسی. طرفداران که صف در صف کشیدند ز هیبت پشت پای خویش دیدند. نظامی. همه در زیر تخت پایۀ شاه صف کشیدند چون ستاره و ماه. نظامی. مهتران آمدند از پس و پیش صف کشیدند بر مراتب خویش. نظامی. رجوع به صف و صف بستن شود
رده بستن. بصف ایستادن سپاه و نمازگزاران و جز آن: سپاه از دو رویه کشیدند صف همه نیزه و تیغو زوبین به کف. فردوسی. دو لشکربرابر کشیدند صف همه جانها برنهاده به کف. فردوسی. طرفداران که صف در صف کشیدند ز هیبت پشت پای خویش دیدند. نظامی. همه در زیر تخت پایۀ شاه صف کشیدند چون ستاره و ماه. نظامی. مهتران آمدند از پس و پیش صف کشیدند بر مراتب خویش. نظامی. رجوع به صف و صف بستن شود